کلاغ رو سیاه حرمم

در مرام ما رفیقان نیست رسم حذف دوست،هرکه به ادد لیستمان آمد پروفایل تقدیم به اوست

.
اطلاعات کاربری
درباره ما
دوستان
خبرنامه
آخرین مطالب
لینکستان
نظر سنجی
دیگر موارد
آمار وب سایت

 

کلاغی روی دیوار دور گنبد طلا، جای دوری نشسته بود 
تو دلش حسرت می خورد،
دلش می خواست مثل کبوترا باشه، جاش روی گنبد طلا باشه
دور حرم طواف کنه، نه اینکه از دور نگاه کنه
تو همین فکرها که بود ،یه کبوتر سفید، از روی سقاخونه، پر کشید به آسمون 
دور گنبد چرخی زد و دعایی خوند،
یهویی کلاغو دید، اشک روی گونه هاشو دید، حسرت تو چشاشو دید،
پر کشید به سمت اون
چرخی زد دور سرش
کبوتر سفید ما گفت به اون کلاغ سیاه:
ای کلاغ رو سیاه 
خودتو بسپار به امام رضا ع
اونوقت تو هم میشی جزیی از گنبد طلا
منم روزی کلاغ بودم
روسیاه رو سیاه بودم
دوست داشتم مثل کبوترا برم از نزدیک دیدار آقا ع
طواف کنم دور گنبد طلا
حالا شدم یکی از همون کبوترا
تو هم خودتو بسپار به امام رضا ع





:: موضوعات مرتبط: مذهبی , ,
:: بازدید از این مطلب : 307
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
ن : sepehr
ت : جمعه 4 / 1 / 1395
.
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید

/weblog/file/img/m.jpg
کارن در تاریخ : 1395/1/11/3 - - گفته است :
سلام
چه متن زیبایی

/weblog/file/img/m.jpg
شهداده در تاریخ : 1395/1/4/3 - - گفته است :
سلام
ممنون از نشر مطلب
خدا همراه همیشگی شما باشد


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








تبلیغات
موضوعات
صفحات
نویسندگان
آرشیو مطالب
مطالب تصادفی
مطالب پربازدید
تبادل لینک هوشمند
پشتیبانی